سافت وریــــــــــــــــــا

مطالب پربحث‌تر

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

1. سریال مادرانه آدمو یاد یه چیز میندازه. اونم حسرت داشتن یه دوست خوبه مثه محمد جواد !2. وحشتناکتر از پیدا کردن یک سوسک تو اتاق، گم کردنشه ! 3. هیچ کس نه به خوشگلی عکس پروفایلش است و نه به زشتی عکس کارت ملی اش !!!
  • نوید عباسپور
فایل صوتی زیر رو دانلود کنین ، مکالمه یه خانوم با 110 هستش ، خیلی بامزه س 110هرگز از تلاش برای بدست آوردن آنچه در طلبش هستید دست نکشید .صبر کرن سخت است ، اما حسرت ، مشکل تر ...
  • نوید عباسپور
یه روز یه e^x و 2x متوجه میشن یه مغازه اعلامیه زده همه اجناس این مغازه رایگان است ، فقط در ازای هر جنس که می خواهید هر بار از شما مشتق خواهیم گرفت .2x ناراحت میگه : اینکه خیلی بی انصافیه ، من اگه دوتا جنس بردارم میشم صفر !e^x دلداریش میده میگه : نگران نباش داداش ؛ هر چی خواستی بگو خودم برات میخرم برای من که فرقی نداره . . .e^x میره داخل فروشگاه و چند لحظه بعد با عجله و استرس میاد بیرون و میگه :" فرار کن ، زود باش ... نامردا دارن نسبت به y مشتق میگیرن !!!! "** بی مزه هم خودتونین فرصت سوختهیک شب سرد یک پروانه اومد پشت پنجره اتاق دخترک و به شیشه زد . دخترک که سرش حسابی گرم بود برگشت و دید یه پروانه کوچیک اونجاست !پروانه خودش رو به پنجره میکوبید ، تا اون پنجره رو براش باز کنه و از سرما نجات پیدا کنه .ولی دخترک اصلاً اهمیتی به حرکات پروانه نداد ، پروانه رفت . دخترک هم بعد از مدتی به رختخواب رفت تا بخوابه . پیش خودش فکر کرد که کاشکی پنجره رو برای پروانه بازمیکردم تا اون هم سردش نمیشد …فردا شد ؛ دخترک منتظر بود که دوباره پروانه رو ببینه ولی هرچه کنار پنجره منتظر شد پروانه نیومد ...دخترک پشیمون شده بود که چرا دیروز پروانه رو به خونه راه نداده .پیش پدرش رفت و داستان رو برای پدرش تعریف کرد . پدر گفت : دخترم عمر پروانه ها بیشتر از یک یا دو روز نیس !!اشک تو چشمای دخترک جمع شد و برای همیشه به یادش موند که برای دوست داشتن فرصت کوتاهی داره و نباید از کوچکترین فرصت دریغ کنه ...قصه ما به سر رسید ، کلاغه به خونه س نرسید ...نباید کسی بفهمد دل و دست این خسته ی خراب از خواب زندگی میلرزد ...باید تظاهر کنم حالم خوب است ...راحت ام ...راضی ام ...رها ...راهی نیست ...مجبورم !!!..:: سید علی صالحی ::..
  • نوید عباسپور
خدا قوت به همه درس خونا چن تا مطلب میذارم ادامه مطلب ، اگه حوصله داشتین حتما بخونین ، اگه هم نداشتین ، بخونین تا حوصله تون جا بیاد 
  • نوید عباسپور

1. دیروز خونه مهمون داشتیم پیر مرده پرسید: بچتون کجاست؟

مامانم گف: تو فیس بوک

پرسید :فیس بوک کجاست؟

مامانم گف:جاییکه اگه خبر مرگشم توش بنویسه براش لایک میزنن!

 

2. اگه تو امریکا هم قوانین نامگذاری شرکتها مثل ایران بود

اسم شرکت اپل میشد: سیب پردازان سیستم گستر غرب!

  • نوید عباسپور
1. دیروز خونه مهمون داشتیم پیر مرده پرسید: بچتون کجاست؟ مامانم گف: تو فیس بوک پرسید :فیس بوک کجاست؟ مامانم گف:جاییکه اگه خبر مرگشم توش بنویسه براش لایک میزنن!   2. اگه تو امریکا هم قوانین نامگذاری شرکتها مثل ایران بود اسم شرکت اپل میشد: سیب پردازان سیستم گستر غرب!
  • نوید عباسپور
1- دلایل پسرا واسه رد کردن دخترا :


برای من مثل خواهر می مونی ! یعنی خیلی زشتی !!!
فاصله سنیمون کمی زیاده ! یعنی خیلی زشتی !!!
من به تو علاقه به اونصورت ندارم ! یعنی خیلی زشتی !!!
من الان تو موقعیت بدی از زندگیم هستم! یعنی : خیلی زشتی !!!
من دوست دختر دارم ! یعنی : خیلی زشتی !!!
تقصیر تو نیست ، تقصیر منه ! یعنی : خیلی زشتی !!!
من الان توجهم به کارمه ! یعنی خیلی زشتی !!!
من تصمیم گرفتم مجرد بمونم ! یعنی خیلی زشتی !!!
بهتره فقط با هم دوست معمولی باشیم ! یعنی بطور وحشتناکی زشتی !!!


2- مادر بزرگم که خیلی مومنه یه روز ماهنامه همشهری دستش بود ، گفت وضع مملکت خیلی خرابه و بی حیایی و فساد بیداد میکنه و ...
منم شدم علامت سوال !
گفتم : چطور مگه ؟
گفت : مثلا این عکسا رو نیگا کن
اینا چقدر بی غیرتن
نیگا کردم دیدم
صفحه سمت راستی عکس یه مرد و صفحه چپ مجله هم عکس یه زن چادریه
تعجب کردم گفتم : عزیز این بنده خداها چشونه ؟
گفت : ببین الان اگه مجله رو ببندم آقاهه میفته رو زنه ، حالا هی با دو دستش مجله رو باز و بسته میکرد میگفت : نیگا !!

من : 

** همچین کسایی داریم هاا !

3- یــه بـار هـم مـاشـیـن و بـرداشـتـیـم و بــا بـچـه هـا رفـتـیـم بـیـرون .... حـالا صـدای ضـبـط تـا آخـر زیـاد هـمـه هـم داشـتـیـم مـی رقـصـیـدیـم تـو مـاشـیـن ، خـلاصـه یـهـو یــه افـسـر جـلـومـون رو گـرفـت گـفـت بـزن بـغـل ...
مـنـم به بـچـه هـا گـفـتـم ادای ایـن بـچـه بـاحـالا و بـا مـعـرفـتـها رو در بـیـاریـن بـیـخیال شـه جـریـمـه نـکـنـه
خـلاصـه پـلـیـسـه گـفـت ایـن چـه وضـع رانـنـدگـیـه؟ مـاشـیـن بـایـد بـخـوابـه پـارکیـنـگ !!!
یــهـو مـنـم کـف و تـف قـاطـی کـردم گـفـتـم مـیـدونـی مـن کـیـم ؟؟؟ اصـلا حـواسـت هـسـت بـا کـی داری حـرف مـی زنـی ؟ بـگـم کـیـم ؟؟؟ بــــــگـــــــم؟؟؟
رفیـقام هـم اومـدن جـلـو دهـنـمـو گـرفـتـن گـفـتـن بـیـخـیـال نـگـو بـهـش گـنـاه داره اخــراج مـیـشه ...
افـسـره هـم رنـگشـو بــاخـت و آب دهـن قـورت داد گـفـت : نـه نـمـیـدونـم ، بـبـخـشـیـد شـمـا کـی هــسـتـیـن ؟؟؟
مـنـم بـا یـه صـدای خـسـتـه بـش گـفـتـم : مــن یــه پــرنــدم ، آرزو دارم تـــو بــاغــم بــاشــی ...
مــن یــه خــونــه ی سـرد و تــاریــکــم ...... (بـچـه هـا هـم دس مـیـزدن)
هـیـچـی دیـگه هـمـگـی دور هــم بـا افـسـره کـلـی خـنـدیـدیـم و گـفـت بـاهـاتـون کـلـی حـال کـردم بـچـه هـای بـاحـالـی هـسـتـیـن آخـر سـر هـم 50 تـومـن جـریـمـه شـدیـم و مـاشـیـن هـم رفـت پـارکـیـنـگ و بــانـدهـاش هـم بـاز کـرد و خــودمـون هـم بـردن تست اعـتـیـاد دادیـم و هــمـه چــی بـه خـیـر و خـوشـی تـمـوم شـد  !!!! 





این قدری که من دنبال یه پست خوب میگردم تا واستون بذارم ، دنبال نیمه گمشدم گشته بودم تا الان چند تا بچه هم داشتم  ...
  • نوید عباسپور
1- دلایل پسرا واسه رد کردن دخترا :برای من مثل خواهر می مونی ! یعنی خیلی زشتی !!!فاصله سنیمون کمی زیاده ! یعنی خیلی زشتی !!!من به تو علاقه به اونصورت ندارم ! یعنی خیلی زشتی !!!من الان تو موقعیت بدی از زندگیم هستم! یعنی : خیلی زشتی !!!من دوست دختر دارم ! یعنی : خیلی زشتی !!!تقصیر تو نیست ، تقصیر منه ! یعنی : خیلی زشتی !!!من الان توجهم به کارمه ! یعنی خیلی زشتی !!!من تصمیم گرفتم مجرد بمونم ! یعنی خیلی زشتی !!!بهتره فقط با هم دوست معمولی باشیم ! یعنی بطور وحشتناکی زشتی !!!2- مادر بزرگم که خیلی مومنه یه روز ماهنامه همشهری دستش بود ، گفت وضع مملکت خیلی خرابه و بی حیایی و فساد بیداد میکنه و ...منم شدم علامت سوال !گفتم : چطور مگه ؟گفت : مثلا این عکسا رو نیگا کناینا چقدر بی غیرتننیگا کردم دیدمصفحه سمت راستی عکس یه مرد و صفحه چپ مجله هم عکس یه زن چادریهتعجب کردم گفتم : عزیز این بنده خداها چشونه ؟گفت : ببین الان اگه مجله رو ببندم آقاهه میفته رو زنه ، حالا هی با دو دستش مجله رو باز و بسته میکرد میگفت : نیگا !!من : ** همچین کسایی داریم هاا !3- یــه بـار هـم مـاشـیـن و بـرداشـتـیـم و بــا بـچـه هـا رفـتـیـم بـیـرون .... حـالا صـدای ضـبـط تـا آخـر زیـاد هـمـه هـم داشـتـیـم مـی رقـصـیـدیـم تـو مـاشـیـن ، خـلاصـه یـهـو یــه افـسـر جـلـومـون رو گـرفـت گـفـت بـزن بـغـل ...مـنـم به بـچـه هـا گـفـتـم ادای ایـن بـچـه بـاحـالا و بـا مـعـرفـتـها رو در بـیـاریـن بـیـخیال شـه جـریـمـه نـکـنـهخـلاصـه پـلـیـسـه گـفـت ایـن چـه وضـع رانـنـدگـیـه؟ مـاشـیـن بـایـد بـخـوابـه پـارکیـنـگ !!!یــهـو مـنـم کـف و تـف قـاطـی کـردم گـفـتـم مـیـدونـی مـن کـیـم ؟؟؟ اصـلا حـواسـت هـسـت بـا کـی داری حـرف مـی زنـی ؟ بـگـم کـیـم ؟؟؟ بــــــگـــــــم؟؟؟رفیـقام هـم اومـدن جـلـو دهـنـمـو گـرفـتـن گـفـتـن بـیـخـیـال نـگـو بـهـش گـنـاه داره اخــراج مـیـشه ...افـسـره هـم رنـگشـو بــاخـت و آب دهـن قـورت داد گـفـت : نـه نـمـیـدونـم ، بـبـخـشـیـد شـمـا کـی هــسـتـیـن ؟؟؟مـنـم بـا یـه صـدای خـسـتـه بـش گـفـتـم : مــن یــه پــرنــدم ، آرزو دارم تـــو بــاغــم بــاشــی ...مــن یــه خــونــه ی سـرد و تــاریــکــم ...... (بـچـه هـا هـم دس مـیـزدن)هـیـچـی دیـگه هـمـگـی دور هــم بـا افـسـره کـلـی خـنـدیـدیـم و گـفـت بـاهـاتـون کـلـی حـال کـردم بـچـه هـای بـاحـالـی هـسـتـیـن آخـر سـر هـم 50 تـومـن جـریـمـه شـدیـم و مـاشـیـن هـم رفـت پـارکـیـنـگ و بــانـدهـاش هـم بـاز کـرد و خــودمـون هـم بـردن تست اعـتـیـاد دادیـم و هــمـه چــی بـه خـیـر و خـوشـی تـمـوم شـد  !!!! این قدری که من دنبال یه پست خوب میگردم تا واستون بذارم ، دنبال نیمه گمشدم گشته بودم تا الان چند تا بچه هم داشتم  ...
  • نوید عباسپور
دوس دخترش : کجایی عجیجم ؟

خیام :
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب

دوس دخترش : مشروب !؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم ؟ 

خیام :
می خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است

دوس دخترش : با کیا هستی حالا ؟ 

خیام :
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه دلبری حوری سرشت

دوس دخترش : آدرس بده ببینم ! بیام بزنم دهنشونو صاف کنم ! 

خیام :
راه پنهانی می خانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر

دوس دخترش : انقد مشروب بخور با دوستات تا بمیری ! 

خیام :
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را

دوس دخترش : برووووووووو بمیرررررررررررر 

خیام
چون مُرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید 






زیبا رویان جهان رحم ندارند دلشان ، باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان ...

( نمیدونم از کیه ! )
  • نوید عباسپور
دوس دخترش : کجایی عجیجم ؟خیام :ماییم و می و مطرب و این کنج خرابجان و دل و جام و جامه در رهن شرابدوس دخترش : مشروب !؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم ؟ خیام :می خوردن و شاد بودن آیین من استفارغ بودن ز کفر و دین، دین من استدوس دخترش : با کیا هستی حالا ؟ خیام :فصل گل و طرف جویبار و لب کشتبا یک دو سه دلبری حوری سرشتدوس دخترش : آدرس بده ببینم ! بیام بزنم دهنشونو صاف کنم ! خیام :راه پنهانی می خانه نداند همه کسجز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگردوس دخترش : انقد مشروب بخور با دوستات تا بمیری ! خیام :گر می نخوری طعنه مزن مستان رابنیاد مکن تو حیله و دستان رادوس دخترش : برووووووووو بمیرررررررررررر خیامچون مُرده شوم خاک مرا گم سازیداحوال مرا عبرت مردم سازید زیبا رویان جهان رحم ندارند دلشان ، باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان ...( نمیدونم از کیه ! )
  • نوید عباسپور
معادل عبارات مربوط به دانشگاه با اسم فیلم های سینمایی ( جالبه ، حتما بخونید ... )

بفرمایین ادامه مطلب
  • نوید عباسپور
معادل عبارات مربوط به دانشگاه با اسم فیلم های سینمایی ( جالبه ، حتما بخونید ... )بفرمایین ادامه مطلب
  • نوید عباسپور

تعارف که نداریم همیشه در هر فدای سرت

یه خاک بر سرت بصورت مستتر و بالقوه وجود داره!

.

.

آنجلینا جولی اگه ایرانی بود در نوجوانی از سوی دوست و آشنا

یه لقب "لب شتری"بهش داده شده و اعتماد به نفسش نابود شده بود و

الان منشی در مانگاه بود!

.

.

  • نوید عباسپور
تعارف که نداریم همیشه در هر فدای سرت یه خاک بر سرت بصورت مستتر و بالقوه وجود داره! . . آنجلینا جولی اگه ایرانی بود در نوجوانی از سوی دوست و آشنا یه لقب "لب شتری"بهش داده شده و اعتماد به نفسش نابود شده بود و الان منشی در مانگاه بود! . .
  • نوید عباسپور

گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی

حیف از آن رابطه ی انسانی
که چنین شد که خودت میدانی

عشق وقتی بشود داتکامی
حاصلش نیست بجز ناکامی

نازنین خورده مگر گرگ ترا
برده یا دات نت و دات ارگ ترا

بهرت ایمیل زدم پیشترک
جای سابجکت نوشتم به درک

به درک گر دل من غمگین است
به درک گر غم من سنگین است

به درک رابطه گر خورده ترک
قطع آنهم به جهنم به درک

آنقدر دلخور از این ایمیلم
که به این رابطه هم بی میلم

مرگ لیلی نت و مت را ول کن
همه را جای
OK کنسل کن

OFF کن کامپیوتر را جانم
یار من باش و ببین من
ON ام

اگرت حرفی و پیغامی هست
روی کاغذ بنویسش با دست

نامه یک حالت دیگر دارد
خط تو لطف مکرر دارد

خسته از
font و ز format شده ام
دلخور از گِردِلی @ (ات) شده ام …

کرد ریپلای به لیلی، مجنون
که دلم هست از این سابجکت خون

باشه فردا تلفن خواهم کرد
هرچه گفتی که بکن خواهم کرد

زودتر پیش تو خواهم آمد
هی مرتب به تو سر خواهم زد

راست گفتی تو عزیزم لیلی
دیگر از من نرسد ایمیلی

نامه ای پست نمودم بهرت
به امیدی که سرآید قهرت

  • نوید عباسپور
گله میکرد ز مجنون لیلی که شده رابطه مان ایمیلی حیف از آن رابطه ی انسانی که چنین شد که خودت میدانی عشق وقتی بشود داتکامی حاصلش نیست بجز ناکامی نازنین خورده مگر گرگ ترا برده یا دات نت و دات ارگ ترا بهرت ایمیل زدم پیشترک جای سابجکت نوشتم به درک به درک گر دل من غمگین است به درک گر غم من سنگین است به درک رابطه گر خورده ترک قطع آنهم به جهنم به درک آنقدر دلخور از این ایمیلم که به این رابطه هم بی میلم مرگ لیلی نت و مت را ول کن همه را جای OK کنسل کن OFF کن کامپیوتر را جانم یار من باش و ببین من ON ام اگرت حرفی و پیغامی هست روی کاغذ بنویسش با دست نامه یک حالت دیگر دارد خط تو لطف مکرر دارد خسته از font و ز format شده ام دلخور از گِردِلی @ (ات) شده ام … کرد ریپلای به لیلی، مجنون که دلم هست از این سابجکت خون باشه فردا تلفن خواهم کرد هرچه گفتی که بکن خواهم کرد زودتر پیش تو خواهم آمد هی مرتب به تو سر خواهم زد راست گفتی تو عزیزم لیلی دیگر از من نرسد ایمیلی نامه ای پست نمودم بهرت به امیدی که سرآید قهرت
  • نوید عباسپور
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی ! 
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم ! 
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است ... 
پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است .
پدر به نزد بیل گیتس می رود و ...
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم ! 
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند ! 
پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است !!
بیل گیتس: اوه، که اینطور ! در این صورت قبول است ...
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود 
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم .
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم ! 
پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است !!! 
مدیرعامل: اوه ، اگر اینطور است ، باشد ...
و معامله به این ترتیب انجام می شود ... به همیـــــــــــــن راحتی 
.
.
.
نتیجه اخلاقی داشت هاااا !!!
  • نوید عباسپور
خانمی با سر و صورت زخمی آشفته تشریف می بره پیش روانشناس ، آقای دکتر می پرسه : چه اتفاقی براتون  افتاده ؟

خانم در جواب میگه : آقای دکتر ، دیگه نمی دونم چکار کنم . هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه ، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!

دکتر گفت : خب دوای دردت پیش منه  ؛ هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه ، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن و این کار رو ادامه بده ...

دو هفته بعد ، اون خانم با ظاهری سالم و سر زنده پیش دکتر برگشت  !!!

خانم گفت : دکتر ، پیشنهادتون فوق العاده بود . هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه ، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت !!!

دکتر گفت : میبینی ؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن  !!!

  • نوید عباسپور
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی ! پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم ! پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است ... پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است .پدر به نزد بیل گیتس می رود و ...پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم ! بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند ! پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است !!بیل گیتس: اوه، که اینطور ! در این صورت قبول است ...بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم .مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم ! پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است !!! مدیرعامل: اوه ، اگر اینطور است ، باشد ...و معامله به این ترتیب انجام می شود ... به همیـــــــــــــن راحتی ...نتیجه اخلاقی داشت هاااا !!!
  • نوید عباسپور
خانمی با سر و صورت زخمی آشفته تشریف می بره پیش روانشناس ، آقای دکتر می پرسه : چه اتفاقی براتون  افتاده ؟خانم در جواب میگه : آقای دکتر ، دیگه نمی دونم چکار کنم . هر وقت شوهرم عصبانی و ناراحت میاد خونه ، منو زیر مشت و لگد له می کنه و عصبانیتش رو سر من خالی می کنه !!!دکتر گفت : خب دوای دردت پیش منه  ؛ هر وقت شوهرت عصبانی و ناراحت اومد خونه ، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن و این کار رو ادامه بده ...دو هفته بعد ، اون خانم با ظاهری سالم و سر زنده پیش دکتر برگشت  !!!خانم گفت : دکتر ، پیشنهادتون فوق العاده بود . هر بار شوهرم عصبانی و ناراحت اومد خونه ، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت !!!دکتر گفت : میبینی ؟! اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا خود به خود حل میشن  !!!
  • نوید عباسپور