معامله ...
سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۲۷ ق.ظ
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی ! پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم ! پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است ... پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است .پدر به نزد بیل گیتس می رود و ...پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم ! بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند ! پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است !!بیل گیتس: اوه، که اینطور ! در این صورت قبول است ...بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم .مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم ! پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است !!! مدیرعامل: اوه ، اگر اینطور است ، باشد ...و معامله به این ترتیب انجام می شود ... به همیـــــــــــــن راحتی ...نتیجه اخلاقی داشت هاااا !!!