سافت وریــــــــــــــــــا

مطالب پربحث‌تر
برای مشاهده تقویم آموزشی سال تحصیلی 92 - 93 به ادامه مطلب مراجعه کنین
  • نوید عباسپور
فکرشو بکن اگر میشد چی میشد!    زنگ بزنی آژانس بین المللی انرژی اتمی، بگی یه ماشین می خوام    آخر شبا رفتگرا سوار جاروهاشون بشن برن خونه    … موهات “فر” باشه , روش پیتزا بپزی   شب خواب ببینی که ۱ ماه داری میری سر کار, صبح که بیدار شدی حقوقشو بگیری :)    پشه ها به جای اینکه خونمون رو بمکن،میومدن چربی های اضافه بدنمون رو می مکیدن   رادیو رو روی یه موج سه متری تنظیم می کردی می رفتی موج سواری  بقیه ادامه مطلب...
  • نوید عباسپور
این داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد .سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند! یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند! یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم. سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!!!
  • نوید عباسپور
به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند و به تو می‌گوید ارباب ،نخند!به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری ،نخند!به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می‌رود و شاید چندثانیه کوتاه معطلت کند ،نخند!به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده نخند!
  • نوید عباسپور
با عرض تبریک عید خدمت دوستان ...چن تا آهنگ هست که به نظرم قشنگن ، توصیه میکنم دانلود کنین امیر بهادر - متولد مردادمحسن یاحقی - بن بستعلیرضا زاهدی - باورش سختهامیر فرجام - یه حالیمفریدون - میسوزم آتیشمیاسر محمودی - نفرین به توسیروان خسروی - به همین زودیبهادر - رفتنیاحسان خواجه امیری - به دادم برس ( تیتراژ سریال مادرانه )مهدی احمدوند - روزای دور از توشهاب اکبری - فک نکنرضا صادقی - مبتلاسهیل نوری - اون منو میخوادامیر لندن - لحظه به لحظهبعضیا شادن بعضیا غمگین ، امیدوارم خوشتون بیاد ...
  • نوید عباسپور
چرا مادرمان را دوست داریم ؟     چون وقتی بچه بودیم شیر شیشه را قبل از توی حلق ما ، پشت دستش می ریخت ،     وقتی توی اتاق پی پی می کردیم با ما بداخلاقی نمی کرد ،     وقتی توی تشکمان جی جی می کردیم آبروی ما را نمی برد ،     وقتی به زندگی اش تیرکمون می زدیم فقط می گفت: خب جوونه دیگه، پیش میاد ،     ...وقتی تب می کردیم ، او هم عرق می ریخت ،     وقتی بچه بودیم و توی میهمانی خجالت می کشیدیم و توی گوشش می گفتیم سیب     می خوام ، با صدای بلند می گفت : منیر خانم بی زحمت یه سیب به این بچه     بدهید ،     وقتی پدرمان ما را به خاطر بی احترامی به مادر کتک می زد، با پدر دعوا     می کرد ،     وقتی بچه بودیم هر روز صبح « بسم الله » می گفت و دنبال کیف و دفتر و     مداد و جوراب ما می گشت ،     وقتی شبهای امتحان و کنکور پا به پای ما بیدار می ماند و ما را تر و     خشک می کرد ، کسی نبود که برای او قهوه بیاورد و میوه پوست بکند ،       وقتی سربازی می رفتیم ، گریه می کرد و نذر و نیاز می کرد ،       وقتی از سرخدمت می آمدیم پوتین هایمان را در هر مرخصی واکس می زد ،       وقتی در قابلمه عدسی را برمی داشت ، یک بخاری بلند می شد که آدم دلش می     خواست سر صبح زمستانی غش کند ،       وقتی هدیه روز مادر را می گرفت ، تمام فکر و ذکرش این بود که مبادا     کاسب های بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند ،       وقتی مریض می شود و یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند     که واقعاً باور می کنیم شاخ غول شکانده ایم ،       وقتی هیچوقت یادش نمی رود که از کدو بدمان می آید و عاشق کوفته و دلمه     ایم ،       وقتی بچه هایمان را هم مثل خودمان و شاید هم بیشتر از خودمان دوستشان     دارد ،       وقتی یک شب با او جر و بحثمان می شود و از خانه اش می رویم ، فردایش     زنگ می زند سرکارمان و از دلمان درمی آورد ،       وقتی موقع خواندن مفاتیح عینک می زند و وقت اشک ریختن برای رفتگان     عینکش را برمی دارد ،       برای همین « وقتی » هاست که او را همچون جانمان دوستش داریم       چون در ایام شیرخوارگی و طفولیت شیره جانش را       بی مزد و منت تقدیم وجودمان کرد       و او کسی نیست جز ملکه ی مهربانی ها و زیبایی ها       یعنی       « مــــــــــــــــــــــــــــــادر»...
  • نوید عباسپور
  • نوید عباسپور
1. سریال مادرانه آدمو یاد یه چیز میندازه. اونم حسرت داشتن یه دوست خوبه مثه محمد جواد !2. وحشتناکتر از پیدا کردن یک سوسک تو اتاق، گم کردنشه ! 3. هیچ کس نه به خوشگلی عکس پروفایلش است و نه به زشتی عکس کارت ملی اش !!!
  • نوید عباسپور
با سلام حضور دوستان عزیز از قدیما شنیدیم هر موقع دلت گرفت یا از چیزی ناراحت شدی یه سر به قبرستون بزن فرصتها دارن از دست میرن .... یکی به دنیا میاد همون لحظه یکی از دنیا میره قدر روزها و لحظه تون رو بدونید .... بر روی کلمه آمار در لینک ذیل کلیک کنیدآمار
  • نوید عباسپور
فرو بردن این همه بغض روزه را باطل نمی کند خدا ؟؟؟
  • نوید عباسپور